آبی گم شده

ساخت وبلاگ
یه روز یکی از آشناها گفت حالا که پول دستم اومده , حس میکنم دست و بالم بازه گفتم مگه تو سختی زندگی میکردین تا الان؟ گفت نه . ولی اینجوری آدم احساس قدرت بیشتری میکنه قشنگ میفهمم چی میگه! میدونم پولام تو چه راهی باید خرج بشه و قرار نیست بمونه که باهاش حال کنما,ولی همینکه تو حسابم هست و گردش مالی ایجاد میشه,خودش گشایش و فرجه! خودش حس قدرت و حاله! اونم وقتی میدونم با چه سختی بدست میاد و هزارتومن هزارتومنش ساعتی از عمرمو گرفته اونوقت میگن پول کارگشا نیست!! کی گفته؟!وقتی حس توهم خیالی گردش مالیش اینجوری به آدم حال میده! آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 202 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

امروز به حرف زدن و بیان خودم دقت کردم وقتی دارم با اساتید حرف میزنم,همیشه گیر دارم. واژه ها یادم نمیاد و تپق میزنم. اما همون لحظه اگر به دوستم رو کنم و ادامه بدم,جملات کامل و قاطع و درستی بیان میکنم. امروز فهمیدم چرا. فهمیدم چهار سال از چی درد میکشیدم. چون موقع حرف زدن با اساتید,من,من نبودم! سعی میکردم خودمو تو چارچوبی قرار بدم که باهاش آشنا نبودم و این چارچوب نمیتونست نیازهای کلامی و بیانی من برای بیان هیجانات و واژه های مصطلح خودمو دربر بگیره.در نتیجه همیشه گیر داشتم,همیشه ناقص بود و همیشه احساس ناکامی داشتم. البته دوست تا دوست هم فرق میکنه! کلا دوستای دانشگاه فرهیخته بودن و نمیشد خیلی از واژگان دوران دبیرستان استفاده کرد اینه که کلا تو دانشگاه احساس خفگی زیاد میکردم. تو چارچوبی بودم که نه بهش اعتقاد داشتم نه میتونستم دوسش داشته باشم و نه دلیلی برای محدود کردن خودم پیدا کنم. من آدم کوچه بازاری نیستم ولی پاستوریزه حرف زدنم نمیچسبه. اصن هرکس سبک بیانی خاصی داره. لازم نیست حتما فحش باشه. واژه ها و اصلاحای  غیر رسمی مثل آره والا! , دمت گرم , باحال و... بد نیستن,اما گفتنش تو جو رسمی و خشک آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 201 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

استاد باشگامون نی نی توراه داره. فک کنم الان چهارماهش شده باشه. شکم تخت و ورزشکاریش خیلی نیمده جلو ولی مشخصه فرق کرده. جدیدا دستشو ناخودآگاه میذاره رو شکمش؛ همون حین که داره داد میزنه چی کار کنیم قدرت و سرعتمون بیشتر بشه, همون موقع که داره مسابقه هامونو داوری میکنه... حس خوبی دارم وقتی میبینمش.احساس میکنم گرمای دستش روی سر خودمه. حس میکنم بچه اش میتونه حال خوبی تو دنیا داشته باشه,انگار میتونه بین دستای مامان و حمایت باباش,امنیتو بچشه. به خانواده شون که فک میکنم,وقتی روابط و خونه شونو تصور میکنم,حس خوشبختی شون منم گرم میکنه  حس میکنم میتونم تو دنیا زندگی کنم،انگار هنوز امنیت هست؛غیر از خونه ، پیش مامان و بابا،حتی کنار آدمای غریبه.... آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 178 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

چیشد، چه اتفاقی افتاد که یهوو بزرگ شدم و فکرم تغییر کرد؟

چیشد که نگرش ، سلیقه،علایقم یه دفه فرق کرد؟

چه خبر شد که دیگه هیجانی نشدم موقع انتخابهام؟

چی باعث شد چشمای من باز بشه...؟

مثل زنهای حامله ای که مزه دهنشون به دلیل تغییر هورمونها عوض میشه،همه چی عوض شد

واقعی واقعی. بدون هیچ تظاهر یا بازی

تو درون خود خودم...

کتابها و دوستان و همکلامی ها و معیارهای ازدواج و درس و همّه چی...

آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

کاری که دارم انجام میدم,نوشتن لیست کتابهای یه کتابخونه دانشگاست که ریختن بیرون و میخوان تقسیمشون کنن دو روز 8 ساعته در هفته باید برم,یعنی 64 ساعت در ماه حقوق ماهی صد تومنه . هزینه رفت و آمدم - با بی آرتی و مترو-  میشه روزی 3 تومن که اگه از اون کم کنیم درمیاد 76 تومن اگه حقوق رو به ساعات کار تقسیم کنیم,حدود هزار و صد تومن درمیاد. یعنی اگه یه روز هوس ساندویچ کنم,دارم پول 8 ساعت یه روزمو گاز میزنم قبلا ارزش پول انقد برام مشخص نبود. پول بود دیگه! میومد که بره! اما الان میفهمم هزار تومن یعنی چی.  تازه این کاریه که از لحاظ محیطی و نوع عمل و رفت و آمد و ساعت و دو روز در هفته بودنش مشکل ندارم! یعنی همه چی اکی! حتی حقوقش برا نون شبم نیست... حالا که همه چی جنبه ی فان داره اما..... داشتم فکر میکردم به روزی که زندگی و خرج درمان و خورد و خوراک, اونقد بهم فشار بیاره به کاری رو بیارم که از پولش مطمئن نباشم ... راستش بنظرم خیلیم دور نیست. خیلی دزدی و پول مفت خوردن و زیرمیزی گرفتن و رو موج جامعه سوار شدن و مخفی شدن پشت توجیه های آدمهای شهری,از منم فاصله نداره مرزش یه تصمیمه. یه وسوسه. یه فشار. یه کمبود آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 179 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

کلا از اینکه کسی به خاطر قدمت حضورش ، خودشو تو همه چی ذی حق بدونه و اجازه میدون دادن به افراد جدید نده، متنفرم. حالا جزو اولین افراد بودن که بودن. این نشانه بهتر و لایق تر بودن نیست. به خاطر همین روحیه ام، با بچه های انجمن درافتادم. راه نفوذ افراد جدید به گروه پوسیده ما، فقط از دریچه من و دو نفر دیگه بود. این شده بود جنگ اینو گفتم که بگم پای این اخلاقم وایسادم و خیلی چیزا رو از دست دادم و با قدیمی ها در افتادم... الانم نمیتونم بی درایتی افرادی رو درک کنم که صرفا به دلیل پیشتازی ، محترم شمرده بشن. مگه علی چطور کنار زده شد؟ جز با حس بزرگی طلبی پیشتازان اسلام؟ آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 195 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

ترس و بی تمایلی تو چهره ش موج میزنه ولی باباش اصرار میکنه بیا جلو قربونت برم!بیا... اوباما هم میگه ماشالله! چه گل پسری.آینده انگلیس! بیا برای عمو شعر بخون... حالا پسر بدبخت نه میدونه طرف کی هست و نه چرا باید بهش نزدیک شه : l . . انگار حتی بچگی آدمای مهم هم، دستمالی شده س... مال خودشون نیست #پسر_نوه_ملکه_انگلیس #اوباما #ویلیام آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

بابا صدام میکنه: یکی از بچه ها دیشب, عکسای قدیم دانشگامونو برام فرستاده,بیا ببین. میرم میبینم همه شسته رفته با قیافه های مرتب و منظم و مقداری ریش نشسته ن.  یه نگاه کلی میکنم. بابا رو نمیتونم پیدا کنم. چون هیچ کدومشون بنظرم باهم فرق ندارن! البته خیلیم تلاش نکردم میگم این چیه؟ همه که مث دسته گل نشستین. گفت قبل انقلاب فرهنگیه میگم زحمت کشیدین! عکسای قبل انقلابو رو کنین. اینا جذابیتی ندارن که! چند تا عکس از اسکی عمو جان , شلوار دمپای بابا و موهای بلندشو یافت کردم,هنوزم که نگاه میکنم میخندم!!  به اینا میگن عکس قدیمی!! چیزی که با امروز فرق داشته باشه و موجب حیرت ,شگفتی و شادیه ببیننده بشه! آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 183 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

ته هر فشار یا هیجانی,یه لذت نهفته پنهانی وجود داره مث دیوونه هایی که فلفل تند تند تند میخورن و میسوزن اما حال میکنن... مث دیوونه هایی که از بلندی میپرن و زهره شون از ترس میترکه اما کیف میکنن... مث اونایی که تو روابطشون کتک زدنو دوس دارن مث لذت خماری و گنگی سردرد بعد شراب ته هر دردی,یه لذتی هست. تنها به کسی میرسه که اون دردو تحمل کرده باشه کار عاقلانه ای هم نیست. آدم معتدل و طبیعی,اعمال بالا رو مرتکب نمیشه اما انقد اون لذت کشش داره, دردشو تحمل میکنه. یه روزایی بود تشنه درد کشیدن بودم... میگفتم خدا بده؛درد بده که لذت سربلندی بعدش پیش تو, در برابر درد,هیچه  یه موقع هایی جسمم نمیکشید این همه دردو ولی روحم پررو پرو هنوز لذت میبرد از بازی خدا.آخه یه کششی داشت  از یه جایی به بعد,دیگه تموم شد. رو کردم به خدا گفتم بازی بسه. بردار این بارو از دوشم حالا نشستم زندگی معمولی خودمو میکنم. مث همه آدمای معمولی دیگه اعتراف میکنم که توان نداشتم. کم آوردم. فقط با سه سال بازی خسته شدم... یه زمانی فک میکردم به اونایی که ایست نمیدن وسط بازی. اونقد بازی میکنن,اونقد تحمل میکنن,اونقد پیش میرن که تموم بشن. یعنی آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 202 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26

آهای تو که متصدی جایی هستی و مث سگ با آدم برخورد میکنی... فک کردی کی هستی؟ حیوون. تو اگه اونجا نشستی واسه اینه که جواب منو بدی. گور بابات که نمیخواستی و مجبور شدی این شغلو انتخاب کنی. من که کارم به تو افتاده, باید جور اخلاق سگی تو رو بکشم؟! به من چه که دیشب با شوهرت دعوا کردی و خوب نخوابیدی. به من چه که یه سری احمق میان اینجا و چرت و پرت میپرسن.  جواب سلام و خسته نباشید من , پشت چشم نازک کردنه روانی؟ چرا متصدی های کتابخونه,اداره , بیمارستانا انقد وحشی اند؟؟؟ +معلومه عصبانی ام یا بیشتر بروز بدم؟ آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 183 تاريخ : يکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت: 9:26